برایت آرزو دارم ...امیرحسینم
دعایت می کنم ، عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
دعایت می کنم با این نگاه خسته ، گاهی مهربان باشی
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر
دعایت می کنم ، در آسمان سینه ات
خورشی مهری رخ بتاباند
دعایت می کنم ، روزی زلال قطره اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات ، جاری شود با مهر
دعایت می کنم ، یک شب توراه خانه خود گم کنی
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم ، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدریک رگ گردن ، وحتی کمتر از آن فاصله داری
وهنگامی که ابری ، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
مپوشی تنت را از نوازش های بارانی
دعایت می کنم ، روزی بفهمی
گرچه دوری از خدا ، اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم ، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
با عشق ، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی ، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی ، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
دعایت می کنم ، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پر کنی از حاجت و با او بگویی:
بی تو این معنای بودن سخت بی معناست
دعایت می کنم ، روزی نسیمی خوشه اندیشه ات را
گرد و خاک غم بروباند
کلام گرم محبوبی تو را عاشق کند بر نور
دعایت می کنم ، وقتی به دریا میرسی
با موج های آبی دریا به رقص آیی
و از جنگل ، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
بسان قاصدک ها ، با پیامی نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
به کام پر عطش ، یک جرعه آبی بنوشانی
دعایت میکنم ، روزی بفهمی
در میان هستی بی انتها باید تو می بودی
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب ، یک نفربا عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب ، دیدار فردا را به یاد آرد
دعایت می کنم ، عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخساره ات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی ، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که می پرسد ز تو ، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق ؟
عاشق معشوق ؟
آری ، بگویی هیچ کس
دعایت می کنم ، روزی بفهمی ای مسافر ، رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظه های روشن با او
دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ای خوب من
گاهی دعایم کن