خداحافظی با شیر مادر
سلام عشقم
امیرحسینم 1 سال و10 ماه و14 روز از شیر مامانش تغذیه کرده نوش جوونت مامان
برگی دیگر از مادرانگیم . . .
برگی دیگر از زندگی تو . . .
با شروع این روز دیگر شیره ی جانم را برای وقت خواب هم نداشتی
راه که میبردمت تمامی نجواها عاشقانه بود با بوسه هایی پیاپی بر گونه هایت که گاه خیس
از اشک میشد تو بودی و سری که روی شانه ام بود با چشمانی نگران و نیمه باز
من بودم و بغضی فرو خورده بغضی پر از دلتنگی برای تمام این لحظات زیبا
دلم تنگ میشد واسه اون لحظه هایی که بغلت میگرفتم و بهت شیر میدادم موهای مخملیتو
نوازش میکردم یه وقتایی دستاتو میاوردی به طرف صورتم و با لب هام بازی میکردی و من
دستای کوچیکتو غرق بوسه میکردم
وقتی موقع شیر خوردن با اون چشمای معصومت زل میزدی به چشمام حس میکردم زمان
متوقف شده حس میکردم خوشبخت تر از من وجود نداره
دلم برای تمام این لحظات دو نفرمون تنگ میشد لحظاتی که فقط و فقط مال من و تو بود و
هیچ کس دیگه ای شریک این لحظه هامون نبود
بعدا نوشت :عزیزم منم خیلی ناراحت بودم که غصه دار بودی اما این یه مرحله از زندگیت بود که باید طی میکردی امیدوارم که مراحل موفقیت های بالاتری رو تو زندگیت طی کنی .
دوستت دارم عشقم شیرین تر از عسل امیرحسینم