امیرحسین نفس ما امیرحسین نفس ما ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
بابا علی بابا علی ، تا این لحظه: 41 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 36 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
پیوند عشقمونپیوند عشقمون، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

شیطون کوچولو

برای تو مینویسم جگرگوشه مادر...

زود بزرگ نشو مادر ، کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو فرزندم . قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو ، آن سو ی سن و سال هیچ خبری نیست گلم ، هر چه جلوتر می روی همه چیز تندتر از تو قدم بر می دارد . حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی ،الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز ! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر . آرام ارام پیش برو گلم ، آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا قدری سبک می شود که هیچ ...
15 شهريور 1394

21 ماهگیت مبارک

سلام عشق مامانی روزها به سرعت سپری میشن وتو کوچولوی دردونه ی ما بزرگ وبزرگ تر میشی و کارها و رفتارهای جدید از خودت بروز میدی . پنج شنبه سرما خورده بودی وکسل بودی با بابا جون بردیمت دکتر اونجا یه خانومی مدام نگات میکرد وتو چون کسل وبی حال بودی همش بهش میگفتی نکون(منظورت این بود که نگاهم نکن ) اون خانم هم خوشش اومده بودوکارشو تکرار میکرد وتو دوباره میگفتی نکون   واین پروسه ادامه داشت تا نوبتمون شد ورفتیم تو اتاق آقای دکتر. جدیدا دوست داری کاراتو خودت انجام بدی :لباساتو خودت بپوشی ، غذاتو خودت بخوری، کفشاتو خودت بپوشی ولی ریخت وپاش کردن اسباب بازیاتو خودت نمیخوای جمع کنی   وقتی تو کاری که دوست داری خودت انجامش بدی کمکت میکن...
14 شهريور 1394

تولد مامان زهرا

سلام عزیز دلم جمعه تولد مامان بود . تولدم مبارک .پنج شنبه تو محل کار مامان براش تولد گرفته بودن شما هم تو این تولد حضور داشتی و با مامان اومدی شرکت وحسابی شیطنت کردی اینم عکس هدیه ای که مدیر شرکتمون آقای نیلفروشان به مناسبت اولین ورودت به محل کار مامان هدیه داد. دوستت دارم نفسم که تا اومدی به همه دست دادی .       ...
7 شهريور 1394

نفسم

نفس كه مي كشي آروم مي شم ...   ،   دلت كه ميگيره گريه مي كنم ...   ،  آه كه بكشي زار ميزنم  ،   لبخند كه بزني ذوق مي كنم ... ، از اول جزئي از هم هستيم  ،   من درد ميكشم تو متولد ميشي ... ،   تو بچگي همبازيت ميشم .... ، مدرسه كه بري همكلاسيت ...  ،  بزرگتر كه شدي با من غريبه نشي ... ،   چون من بهترين دوست تو ميشم ... ،   تو ستاره اي هستي در آسمان دلم كه هيچگاه خاموش نمي شوي  ،   پس مي گويم دوستت دارم ،        آره دوستت دارم   چون لايق اين دوست داشتني...
4 شهريور 1394

در کوله ات جایی برای خدا هست ...

کوله پشتی اش را برداشت و راه افتاد .   رفت که دنبال خدا بگردد و گفت   تا کوله ام از خدا پر نشود بر نخواهم گشت   .   نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود. مسافر با خنده ای   رو به درخت گفت :    چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن . و درخت زیر لب گفت : ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رها ورد برگردی ..  کاش میدانستی آنچه در جستجوی آنی ، همین جاست .. مسافر رفت و گفت : یک درخت از راه چه میداند ، پاهایش در گِل است ، او هیچ گاه لذت جست و جو   را نخواهد یافت ..   و نشنید که درخت گفت :   اما من جستجو را از خود آغاز کرده ام و سفرم...
2 شهريور 1394

آرام جانم

آرام جانم این روزها به زیباترین وجه ممکن حرف میزنی کلمات را پشت سر هم میگویی کلماتی پر از بدعت و تازگی ... انقدر که بیش از نیمشان را اول بار است میشنوم جمله هم میگویی برای وصف زیبایی جمله گفتنت کلمه ای پیدا نکردم که عطشم را بخواباند همین قدر بدان تو که حرف میزنی دیوانگی در من دست و پا میزند ... عزیزم حتم دارم روزی که این نوشته را میخوانی لبخند ملیحی بر لبانت نقش بسته لبخندی از سر شوق ، از خاطرات خوش کودکی لبخندی از روزهای اول جمله گفتنت ... که برایت باور کردنی نیست این گونه بودنت را ،این  گونه کوچک و تازه کار بودنت را عزیز بی همتای من امروز من می نویسم و تصور م...
21 مرداد 1394

20 ماه با تو بودن

دیدی ناز پرورده ام ؟ دیدی چه زود گذشت ؟ همین 20 ماه با تو بودن را میگویم ... 20ماه که بوسیدن چشمانت شده عادت قبل از خوابم ... 20 ماه که هرصبحم رابا شکرانه ی داشتن تو آغاز میکنم وهرشب چشمانم رابا آرزوی سلامتی تو میبندم... 20 ماه که پر بود ازلحظه های بکر وناب ، پر بود ازشادی وغم ، پربودازعشق،ازمهربانی،ازعطرخدا... انگارهمین دیروزبود که تو را پیچیده درپتوبه من دادند ! همین دیروزبودکه برای اولین بار بوسیدمت... و حالا تو شده‌ای 20 ماهه ای همه چیز تمام..  شده ای دلربا، عزیز جان...  زود گذشت امیرحسینم، خیلی زود ... می دانم که باقی عمرمان هم به همین ...
21 مرداد 1394

نمایشگاه پرورش فکری وهنری کودک ونوجوان

سلام عزیزم جمعه هفته پیش 94/05/16 رفتیم نمایشگاه پرورش فکری وهنری کودک ونوجوان  که شما حسابی ذوق کردی وبرات اسباب بازی ها وچیزایی که اونجا دیدی جالب بود یدونه مامان .  اینم عکساش جون ودلم    ...
21 مرداد 1394

بیاموز

امیرحسینم ، نور دیدگانم  بیاموز...که لبخند ارزان ترین راهی است که میشود با آن نگاه را وسعت داد. بیاموزکه میتوانی تنها با بخشیدن دیگران به آرامش روحی برسی. بیاموزکه نفرت،آئینه دل را سیاه میکند همانطورکه محبت به آن جلا می بخشد. بیاموز که خداوند همه چیزرادریک روز نیافرید، پس دلیلی ندارد که بیاندیشی که همه چیز رادر یک روز به دست بیاوری. بیاموزکه زندگی را از طبیعت یاد بگیری  چون بید متواضع باشی چون سرو راست قامت  چون صنوبر صبور چون بلوط مقاوم  چون رود روان  چون خورشید با سخاوت چون ابر با کرامت  چون کوه استوار آرام چون اقیانوس و روشن...
18 مرداد 1394